اسلایدر

داستان شماره 1077

داستانهای باحال _داستان سرا

داستانهای همه جوره_داستانهایی درباره خدا_پیغمبران_امامان_عاطفی_ عشقانه_احساسی_ظنز_ غمگین_بی ادبانه و.............

داستان شماره 1077

 

اسب خیالی

زن صبح که از خواب بیدار شد به شوهرش گفت: دیشب تو
خواب همش میگفتی : " پونه...پونه
راست بگو ببینم، این پونه کیه؟
مرد با دست پاچگی گفت: این خیالات چیه که می کنی زن، پونه
یه اسبه که من رو اون شرط بندی کردم
شب که مرد به خانه آمد ، زن گفت: اسبت از صبح تا حالا
پنج بار زنگ زده



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 27 اسفند 1393برچسب:اسب خيالی, ] [ 11:8 ] [ شهرام شيدايی ] [ ]